من و چکاوک(اسم مستعارشه چکاوک من همیشه با این اسم صداش می کردم)

همه چی خوب بود عاشق همدیگه بودیم..

همه به من حسودیشون میشد..

همه می خواستن از چنگم درش بیارن.

اما اون فقط من و می خواست..اینو مطمئن بودم

هزار دفعه امتحانش کرده بودم..اون حتی به دخترای دیگه نگاهم نمی کرد..

می گفت نمی خوام حتی یک لحظه از جلو چشمم دور شی...اگه می خواستمم نمی تونستم از جلو چشمش دور شم..

بهم وفادار بود..

باورتون نمی شه اما انقدر جذاب بود دخترا بهش شماره می دادن..

اما اون همشونو دست می انداخت..

اما یه شب نحس همه چی تموم شد..

هنوز باورم نمیشه....

پنجشنبه بود ساعت 8 زنگ زدم بهش

بداخلاق شده بود...

هی می گفتم چی شده چرا اینطوری شدی می گفت هیچی

باید بیای خونمون

من گفتم چرت نگو مگه بیرون چشه..

گفت می خوام یه کاری کنی که من تخلیه بشم می خوام یه کاری کنی نیازام ارضا بشه

دهنم باز مونده بود

گفت مگه تو اول آخر مال خودم نیستی..

من می خوام از الان شروع کنم

بهش گفتم من نمی تونم این کارو بکنم

 چکاوک گفت پس دوسم نداری پس نمی تونی منو درک کنی گفت من بخاطره تو خیلی کارا کردم،،گفتی بیرون نرو نرفتم  گفتی ابروآتو بر ندار برنداشتم گفتی اونطوری لباس نپوش نپوشیدم گفتی اون دوستتو بزار کنار گذاشتم گفتی بازیگری رو بزار کنار،گذاشتم وخیلی چیزای دیگه حالا من ازت همین یکارو می خوام اگه این کارو نکنی میرم دنبال یکی دیگه......

اینو که گفت احساس کردم قلبم واسه چند ثانیه ایستاد..

چی داشت می گفت؟؟اونکه می گفت بمیرمم حتی نمی خوام یه لحظه ازم دور شی..

حالا داشت چی می گفت..

به اینجا که رسیدیم بغضم ترکید و گفتم من گناه به این بزرگی نمی کنم

صداشو برد بالا سرم داد می زد فحش می داد دیوونه شده بود .......

گریه می کردم اما مغرور بهش گفتم باشه انتخاب کن منی که انقدر دوست دارم و نمی خوام گناه به این بزرگی مرتکب بشمو می خوای یا یه دختر خیابونی که نیازای جنسی تو ارضا کنه؟کدوم یکی از ما می تونه بهت آرامش بده؟

گفت من دیگه نمی تونم خودمو کنترل کنم ..

گفت می رم دنبال یکی دیگه...

گفت از فرداام می رم سر فیلم برداری..گفت اشتباه کردم بازیگری رو ول کردم...

‘گفت دیگه بهم زنگ نزن

حتی یه دفعه ام غرور لعنتی یو نذاشتم کنار چرا نگفتم نرو چرا نگفتم بی تو نمی تونم؟

فقط گفتم باشه برو دیگه ا زنگ نمی زنم ..

گفتم اگه می خوای زنگ نزنم باید خطتو عوض کنی چون شاید بعضی اوقات نتونم جلو خودمو نگه دارمو بهت زنگ بزنم

انقدر سنگ دل شده بود گفت نه می خوام تو زنگ بزنی بدم دوست دخترای جدیدم جواب بدن تا زجر بکشی..

همین

همه چی همین بود...........

چرا؟

مگه نیاز جنسی انقد شدیده که یه آدمی که صد دل عاشق بودو دیوونه کن؟

یعنی واقعا نمی تونست خودشو کنترل کنه؟

آخه چرا.......

آخه چرا خدا باید همچین حسی و تو وجود آدما مخصوصا پسرا بزاره که بخاطرش انقدر گناه کنن؟

آخه چرا باید اینطوری باشه خدا جون؟

متنفرم شدم ازین حس

متنفر شدم از لذت های جنسی..

حس کثیفیه جوونا دارن بخاطرش خودشونو می کشن...

عشق من چکاوک من...

من چی کار کنم بدون تو؟

یادته بهم می گفتی جوجو صورتی؟

جوجت چیکار کنه حالا بدون تو.....

چطوری دلت اومد اونطوری دلمو بشکنی؟؟؟