376
میگه دارم میرم سفر!
تازه با خوشحالی ام اینو میگه!
لبخند میزنم و میگم
خوش بگذره عزیزم!
می فهمه تو نگاهم بغضه!
میگه می خوای نرم رویا؟
نگاهش میکنم که از چشمام بخونه جوابشو
اما میگم نه برو !
(دوست داشتم نق بزنم و بگم
من بخاطر تو تو این سه ماه تابستون
از تهران بیرون نرفتم!
توام بخاطر من نرو
اما این خودخواهی محض بود!
پس نگفتم
نگفتم و بجاش
با یه خنده مصنوعی گفتم
برو مواظب خودت باش
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم شهریور ۱۳۸۹ ساعت 18:38 توسط ROyA__
|